سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/2/22
7:0 عصر

مطالبات انسانی و بیداری اسلامی

بدست فاضل در دسته

سید محمد صادق خرازی، سفیر سابق ایران در فرانسه در هشتمین نشست از سلسله نشست های بررسی سیاست خارجی با محوریت " آمریکا و خاورمیانه"، با تأکید بر دو عنصر هویت ملی و ارزش های دینی در ذات و روح مبارزات و نهضت های خاورمیانه گفت: اگر چه اینک ماهیت مبارزات مردم جنبه ضد استبدادی دارد ولی در درون این واقعیت هویت دینی تاثیرگذار است و به هنگام نقد کردن و فعالیت های دموکراتیک در درون هر کشوری با پدیده های اسلام خواهی و استعمار زدایی روبه‌رو خواهند شد. 

صادق خرازی تاکید کرد، سه کشور تاثیر گذار در خاورمیانه ایران ، ترکیه و مصر خواهند بود و مصر با بازخوانی و باز تعریف موقعیت ژئوپولتیک، دوران سرخوردگی‌های تاریخی را سپری کرده و با احراز هویت سیاسی  اجتماعی و تاریخی از جمله ممالک مهم دنیای عرب و اسلام خواهد بود که به تولید ادبیات سیاسی و منطقه ایی دنیای عرب خواهد پرداخت. 

 خرازی گفت سیاست های ایالات متحده امریکا فاقد الگوی واحد در همه کشور هاست. آنچه تا کنون رخ داده است نشان داده است که ایالات متحده در مواجهه با بحران، مدیریت محدودی داشته و نتوانسته سیاست حل و فصلی را ارائه دهد به همین جهت اشتباهات و تناقضات فاحشی در عملکرد و رویکرد ایالات متحده دیده می شود. امریکا فاقد تحلیل واقع بینانه از درک مفهوم مبارزات ضداستبدادی مردم منطقه است .

صادق خرازی گفت چارچوپ های رفتاری امریکا با تسلط سنتی بر خاورمیانه دیگر کارایی نخواهد داشت.

وی تأکید کرد، از روح و ذات همه این تغییرات مردم و کشورهای خاورمیانه که خواهان تحول دموکراتیک در جهان اسلام هستد، بهره مند خواهند شد و سه الگوی مهم این کشورها را ایران ترکیه و مصر دانست. 

سفیر سابق ایران در فرانسه تأکید کرد، چگونه ایالات متحده با تناقض های اشکار در سیاست خود در عربستان ، یمن، بحرین ، لیبی، تونس، مصر و سوریه خواهان تبیین الگو های جدید دموکراتیک است؟ مردم مهمترین عامل تغییر در خاورمیانه هستند  و موضوع هویت اسلامی و استقلال و ناسیونالیسم واقع گرا اساسی ترین بخش تشخیص این نهضت‌هاست. 

خاورمیانه گرفتار تدبیر های برون منطقه ای است و این تدبیر ها از جانب صاحب نظران  بنام منطقه، تهدیدات روند دمکراسی خواهی است. 

صادق خرازی آینده عربستان را با پایان ملک عبد الله مبهم خواند و عدم شیوه دموکراتیک و فقد استراتژی متغیر سیاسی در عربستان سعودی این کشور را زادگاه و اردوگاه آینده رادیکالیسم و تروریسم خواند و گفت نایف و بندر بن سلطان با مدیریت امنیتی گروه های القاعده در بیرون از عربستان و نهضت های سلفی به پمپاژ تروریسم و آشوب و وحشت در بیرون عربستان مبادرت ورزیده اند تا در توافقی نانوشته به هدایت خشونت در بیرون از مرزهای عربستان مبادرت ورزند.

در ترسیم وضع موجود و عملکرد امریکا با پدیده های مردمی در دنیای اسلام و عرب، امریکا گرفتار خطای استراتژیک و بحران های تاکتیکی شد. همان گونه که در تشخیص انقلاب اسلامی در ایران  گرفتار تحلیل اشتباه شد.

وی سپس گفت: ایران برخوردار از مهمترین  ظرفیت های مردمی است. امریکا نتوانست با ایران اعتماد سازی کند و به دلیل همین عدم تنظیم مناسبات هزینه های زیادی را متقبل شده است. مهمترین دموکراسی جهان در کنار استبدادی ترین رژیم های سیاسی برای منافع خود ایستاده است. مواقعی که در سبد زمان چیستی و چرائی آن با راستی آزمایی  تحلیل شود به خطای استراتژیک کشور های بیرون منطقه پی خواهند برد. 

عربستان سعودی و اسرائیل مهمترین بازنده های تحولات منطقه خواهند بود. عربستان با پمپاژ پول و بهره گیری از نقش لابی در سیستم سیاسی وامنیتی امریکا، آدرس غلط به این کشور و دیگر غربیها می دهد. عربستان با بازی خطرناک از فقد دولت فعال در مصر به دنبال تهدید امنیت برخی از کشور ها شده است  و در نهایت بازنده اصلی عربستان واسرائیل خواهند بود. 

این دیپلمات سابق درباره سیاست‌های امریکا در منطقه گفت: فهم سیاست های امریکا در منطقه بایست با در نظر گرفتن خاورمیانه ای باشد که اینک بیست و دو کشور عرب و سه کشور غیر عرب و دو منطقه خلیج فارس و مدیترانه در آن نقش آفرین هستند. 

نخبگان امریکا گرفتار تشخیص سنتی از حفظ قدرت خود در منطقه خاورمیانه هستد و نتوانسته اند با هویت های جدید تاثیر گذار در منطقه ترکیه جدید، ایران و نسل جدید نخبگان خاورمیانه ارتباط برقرار کنند. البته ایران هم می توانست با بهره گیری از فرصت ها هم چون تجربه افغانستان و عراق در همکاری حداقل تاکتیکی مؤثر باشد.

فتح کابل و فتح بغداد با درک موقعیت ایران از جانب ایالات متحده مهمترین  تجربه امریکا پس از قطع مناسبات دو کشور بود و اینک جمهوری سناتورها که در راس قدرت  تصمیم گیری هستند، با تغییر رفتار در قبال ایران، با اعتماد سازی، با کانون قدرت در ایران یعنی نهاد رهبری شانس بزرگی در بدست آوردن فرصت ها خواهند داشت. 

چارچوپ های رفتاری ثبات محور از جانب ایالات متحده اصالتاً نمی تواند الگوی پایدار باشد.   تحولات منطقه اولویت های امنیتی را تغییر داده و خواهد داد. دیگر برای  اسرائیل  موضوعیت انرژی و نگاه سنتی به حفظ رژیم های فرسوده فاقد اولویت خواهند شد. 

روند تحولات چنان سرعتی خواهد داشت که منافع را آنان باز تعریف خواهند کرد. تصور قدرت هـژمونی جهانی ایالات متحده و با رفتار های مدیریت محور مشخص و معلوم نیست که قادر به حل مسائل باشند .

وی در ادامه افزد: تفکر هژمونیک غربی بویژه ایالات متحده مشحون از تناقضات در نگرش ها و عملکردهاست. در همین راستا منافع استراتژیک امریکا به دلیل فقد مناسبات با ایران با طراز بحران همراه است. 

اندیشه و تفکر دموکراتیک را با موج سواری سیاسی نمی توان همراه کر. تا دو هفته قبل از سقوط مبارک ایالات متحده در یک روز سه سیاست و پالسی بیان داشت و عربستان و اسرائیل تا لحظات آخر سعی در حفظ مبارک داشتند. اما واقعیت و سرعت تحولات، روند تصمیم سازی امریکا را دگرگون کرد. اگر امریکا با رویکردی واقعیت محور با پدیده حرکت های مردمی رفتار کند و از سیاست منافع محور فعلاً اجتناب کند بی شک در اعتماد سازی با فردای منطقه موفق تر خواهد شد. 

رفتار امریکا در بحرین و یمن و لیبی از دید مردم آن ممالک فاجعه بوده است. در تونس و مصر شخص اوباما سیستم سیاسی امریکا را دور زد و بر موج سوار شد. 

تعریف کلاسیک قدرت و منفعت با عملکرد متناقض و موج سواری توسط امریکا از مهمترین عوامل از دست دادن فرصت هاست .

صادق خرازی همچنین گفت: خاورمیانه دیگر منطقه ای نخواهد بود که بستری بزرگ برای سلطه اقطاب قدرت جهان باشد. رشد و آگاهی مهمترین عنصر رهایی مردم از استبداد و استعمار است. ناسیونالیسم رئالیست بدون در نظر گرفتن قدرت مذهب کاری نمی تواند انجام دهد . هر کشوری که از سلطه استبداد داخلی رهانیده شود با رویکردی ملی و دینی در پی تحولات خواهد بود.

تا زمانی که چارچوپ رفتاری امریکا با استراتژی تسلط سنتی بر خاورمیانه همراه باشد، نمی توان به آینده امن و با ثبات خاورمیانه امید داشت. 

صادق خرازی تأکید کرد، مطالبات انسانی و بیداری اسلامی جامع ترین تعریف از نهضت های معاصر است و تبعات آن برای ایران مبارک است. برخی از کشور ها از مناسبات ایران و ایالات متحده بیم دارند و ایران اگر دارای  دولتی با ثبات در تصمیمات سیاست خارجی می بود می بایست رقابت با امریکا را در منطقه مدیریت می کرد .

در امریکا این تفکر شکل گرفته است که تنها راه تنظیم مناسبات اسلام و غرب مشارکت در دموکراسی سازی خاورمیانه و بازگشت به هویت  مردم و احترام به دموکراسی  در منطقه است. هیچ دولتی در آمریکا به اندازه دولت باراک اوباما از نظریه پردازان و مشاوران مسلمان بهره نگرفته است . این تغییر و تحولات به منظور بالا بردن شانس آشتی میان جهان اسلام و امریکا البته بدون وابستگی ایالات متحده به اسرائیل قابل فهم  است.

وی همچنین تصریح کرد، اگر امریکا با  ایران  در منطقه  همراهی می‌داشت و با رابطه منطقی به ترسیم استراتژی واقع بینانه می‌پرداخت، قربانی مناسبات نمی شد.  در افغانستان، عراق، پاکستان و کشورهای عربی، امریکا و ایران با سوء‌برداشت  نتوانستند منافع خود را به اوج برسانند. در میان کشورهای غربی، هیچ کشوری به اندازه امریکا در منطقه واقع بین نیست و البته هیچ کشوری هم به اندازه واشنگتن اشتباهات فاحش و بزرگ  نداشته است. در عراق به عنوان نمونه به دلیل ارتباط‌گیری شیعیان با امریکا، این کشور کمترین اشتباهات استراتژیک را مرتکب شد. ایران در منطقه هر کجا  ضعیف عمل کرده و از سیاست های استراتژیک خود که مورد نظر رهبری بوده، عقب نشسته، متضرر شده است. تحول در خاورمیانه به نفع ایران است و بازنده اصلی آن هم ابتدا غرب و دوم کشورهای عربی منطقه ای مانند عربستان سعودی خواهند بود. در یمن  و بحرین، عربستان سعودی و امریکا منفورترین کشورها هستند و این کشور می رود تا قلب تبیین معادلات آتی در منطقه باشد.

وی سخنان خود را با تاکید بر ایجاد تغییر در ساختار داخلی ممالک به پایان رساند و تاکید کرد که سیاست خارجی فعال و پویای ایران می‌تواند در این مقطع بیشترین منافع را به اسم خود سند بزند.


90/2/22
7:0 عصر

بهار عربی یا بیداری اسلامی ؟

بدست فاضل در دسته

جنبش هایی که طی 15ماه گذشته به رژیم های مادام العمر مصر وتونس خاتمه داد و بسیاری از کشورهای عربی را دچار تغییر ودگرگونی ساخت از جمله تامل انگیز ترین تحولات سیاسی نیم قرن اخیر است. تحلیل این جنبش ها وبررسی ماهیت ونیز پیامدهای آن همواره مورد مناقشه صاحبنظران بوده است. تبیین این تحولات با دوگانه سکولاریسم- بنیاد گرایی از آغازخدشه پذیر وشتابزده بوده است. آنها که این تحولات را با مفروضات سکولاریسم ودموکراسی در برابر بنیادگرایی و استبدادی تبیین می کردند در انطباق الگوی ذهنی خود بر واقعیت های سیاسی نا موفق بوده اند.

این جنبش ها را نمیتوان مبتنی برسکولاریسم دانست. چراکه جوانان، شخصیت ها و احزابی که به عنوان لیبرال ،سکولار و غربگرا شناخته میشوند گرچه در ابتدا مردم را به صحنه کشاندند و نقشی ابتکاری ایفا کردند، اما در فضای رقابتی و در انتخابات آزاد پس از مبارک و بن علی، توفیقی بدست نیاورده و به تدریج به حاشیه رانده شدند. درعوض احزاب و گروه هایی که سالها بسبب گرایشهای اسلامی از فعالیتهای سیاسی محروم بودند اکنون نقش آفرینان اصلی عرصه سیاست هستند. اشخاصی که به جرم اسلام گرایی سالها در زندان و تبعید به سر برده اند اکنون به شخصیت های بارز مورداعتماد واحترام مردم تبدیل شده اند. به علاوه اسلام- که دراین رژیم های به خشونت و زوراز حضور در سپهر عمومی منع شده بود- اکنون به مرجع اصلی قانونگذاری تبدیل شده است.

همچنین ،این تحولات را نمیتوان بنیاد گرایاانه لقب داد. چراکه اسلام گرایان ملاک دستیابی به قدرت را نه خشونت و زور و نه حمایت غرب بلکه رای مردم وانتخابات آزاد و شفاف قرار داده اند. آنها تنوع آرا و تکثر احزاب و رقابت منصفانه را پذیرفته و مردم را در انتخاب شیوه زندگی آزاد و مختار گذاشته اند. آنها همچنین خود رابه رعایت حقوق شهروندی به خصوص رعایت حقوق زنان واقلیت ها ملتزم میدانند. البته اسلامگرایان خود از طیف وسیعی تشکیل شده که آرا و رویکردهای مختلف را در بر میگیرد. تا آنجا که برخی سلفی ها مردم سالاری را کفر میدانند وخواستار ایجاد خلافت اسلامی هستند. با اینحال گرچه بعید است که سکولارهای رادیکال و بنیادگراهای افراطی بتوانند خود را بر اکثریت مردم تحمیل کنند، اما این چالش هیچگاه بطور کامل محو نخواهد شد.

بنابراین باید سرشت این تحولات را در اتکا واحترام به رای مردم و توسل به حقیقت دین حنیف جستجو کرد. دو عامل اصلی در جابه جایی قدرت و تحرک اجتماعی یکی رای مردم و دیگری دین اسلام است. براین اساس می توان مردم سالاری دینی را به عنوان بارزترین شاخصه این تحولات قلمداد کرد. ایجاد تعادلی موفق بین اسلام و مردم سالاری امر خطیری است که نیاز به اجتهاد مستمر و اخلاق مدنی و خرد جمعی دارد. به عبارت دیگر اسلام گرایان اکنون در برابر آزمون بزرگ تاریخ قرار گرفته اند. آیا آنها میتوانند کشتی طوفان زده خود را از میان بادهای مخالف سکولاریسم و امواج سهمگین بنیادگرایی به سوی ساحل دموکراسی دینی هدایت کنند و نیز همواره در حرکت باشند؟

با بررسی تاریخ نیم قرن اخیردر شمال آفریقا و خاورمیانه آشکار می شود که رژیم های پیشین با تکیه بر ملی گرایی عربی در مقابل استعمارگران غربی به استقلال دست یافت. پان-عربیسم برای چند دهه به شعارغالب و رویکرد مسلط در منطقه درآمد و به کانون آمال اعراب تبدیل شد و در اشکال ناصری و بعثی در تحولات سیاسی بروز و ظهور یافت. جنبش های جدید و تحولات اخیر این روند ملی گرایانه و سکولار و اقتدار گرا را تغییر داد. با زوال این نوع حکومت ها، احزاب اسلامی در رقابتی آزاد و منصفانه بر رقیبان ملی گرا و لیبرال خود پیروز شدند. این پیروزی تا حدود زیادی معرف نا کارآمدی رژیم های ملی گرا و سکولارپیشین بود. رژیم هایی که علی رغم شعار وحدت اعراب عملا قادر نبودند به اتحاد اعراب و استقلال واقعی و هویت بومی دست یابند.

این رویکرد ملی گرایانه عربی نتوانست مسئله ی فلسطین را- که به حاد ترین مسئله ی جهان اسلام و غرب تبدیل شده بود- به سرانجامی مورد قبول برساند. از این بدتر آنکه حتی آرمان فلسطین بازیچه ی حکومت های سازش کارو مدعی قرار گرفت. در این چند دهه استاندارد زندگی در بین اکثریت مردم ارتقا نیافت و بیکاری و عقب ماندگی به شکاف بیشتر فقیر و غنی منجر شد.

در بستر این واقعیات بود که مردم به صحنه آمدند و رویکرد جدیدی مطرح کردند که در نگاه غربی ها به بهار عربی تبدیل شد. این در حالی بود که ضدیت با دیکتاتورها تنها یک وجه این حرکت ها را تشکیل میداد، وجه دیگر آن مخالفت با مداخلات بیگانگان در منطقه و نیز امور داخلی خود بود . برای سالیان طولانی مردم مسلمان منطقه از چهار جهت تحت فشار خود کامگی، فساد، غرب گرایی و سکولاریسم قرار داشتند. اکنون این دیوار ها یک به یک فرو می ریزد، چرا که مردم رویکرد تازه ای به سیاست و جامعه پیدا کرده اند و آن عبارت است از:
مقابله با دیکتاتوری واقتدار گرایی وعوامل رعب آور نظامی و امنیتی آن،
مخالفت با فساد اقتصادی و اجتماعی درمیان حکمرانان و دستگاه بوروکراسی.
مبارزه با حضور و نفوذ غرب در فرهنگ و جامعه،
رویگردانی از سکولاریسم تحمیلی مبتنی بر منع دین از حضور درجامعه و سیاست.

گروهی این تحولات را بهار عربی نامیده اند و گروهی بیداری اسلامی. بسته به اینکه از چه زاویه ای به این جنبش ها بنگریم قرائت ما متفاوت خواهد بود. اگر بهار عربی را جنبشی دموکراتیک مبتنی بر طبقه ی متوسط با رویکردی سکولار و در جهت نزدیکی به غرب تلقی کنیم، بی تردید نادرستی چنین برداشتی در عمل به خوبی آشکار شده است. اکنون احزاب نزدیک به اخوان المسلمین که در انتخابات مصر و تونس پیروز شده اند بیشتر متکی به آرا طبقات محروم جامعه بوده و دارای هویتی دینی و نگرشی مستقل هستند. پس چگونه بهار عربی به سرنگونی دیکتاتورهای حامی غرب و تقویت اسلام گرایان منجر شده است؟ در این شرایط بهتر است بهار عربی را زمستان غرب گرایی لقب دهیم.

اگراز زاویه ی دیگری بنگریم می توان این فرایند را بیداری اسلامی نامید. چرا که اسلام گرایان توانستند همبستگی خویش را تقویت کرده و با سازماندهی و هشیاری در عرصه ی سیاست فعالانه مشارکت کنند. آنها با اعلام مواضع سیاسی و فرهنگی خویش به تفکیک رویکرد خود با سکولار ها و لیبرال ها و غرب گرا ها پرداختند و بر هویت دینی و اهداف ملی خویش پافشاری کردند. مقصود از بیداری این نیست که انها با مشارکت فعالانه در عرصه های سیاسی و فرهنگی به همه اهداف خود دست یافته اند ،بلکه اشاره به در آمدن از خواب زدگی و دوری از سستی و انفعال است. به عبارت دیگر کسب نوعی خود آگاهی و هوشیاری نسبت به جایگاه خویش و اهداف پیش رو است.

اسلام‌گرایان طی چند دهه بصورت سازماندهی شده، تحت عناوینی چون متحجر، افراطی و تروریست، محصور و سرکوب شدند. ایجاد هراس و بدبینی نسبت به آرمانها و خواسته‌های سیاسی اسلام‌گرایان و ایجاد سوءظن نسبت به اهداف نهایی مسلمانان در عمل آنها را از عرصة سیاست همگانی به زندان و تبعید و انزوا کشاند. اما آنها توانسته‌ اند با روشهای دیگری نظیر فعالیت در امور عام المنفعه موقعیت خود را در جامعه تثبیت کنند.

آنچه که امروز درتونس و مصر شاهد هستیم آزادی‌خواهی مردم در برابر دیکتاتوری است. اسلام‌خواهی مردم در برابر سیاست‌های وارداتی و برخوردهای خشن گذشته در برابر فرهنگ و سنت دینی است. عدالت‌جویی مردم در برابر فساد و تبعیض و فقر است. اکنون شاخة سیاسی اخوان‌المسلمین تحت عنوان حزب"‌آزادی و عدالت" فعالیت می‌کند که این خود نشان می‌دهد که اسلام‌گرایان آزادی و عدالت را دوگوهر نایاب درجامعة امروز مصر می‌دانند.

در اینجا باید از یک مغالطه ی خطرناک بر حذر بود. همانطورکه نباید با بهار عربی نامیدن این فرایند آن را مصالحه جو،سکولار و غربی تلقی کرد. بر همین قیاس نباید با بیداری اسلامی لقب دادن این جنبش ها آن را بنیاد گرا،ستیزه جو،افراطی وخشونت طلب نامید. بر این اساس نباید گفت اگر این فرایند بهار عربی نیست پس بنیاد گرایی است بلکه باید به عناصر اصلی این فرایند توجه کرد و آن اتکا به رای مردم و تکیه بر اسلام است. در نتیجه مردم سالاری دینی وجه بارز این مجموعه تحولات است.

امرور اسلام گرایان-برحسب آنچه در برنامه های خود اعلام کرده اند- نمی خواهند اسلام را به اجبار به جامعه برگردانند بلکه آنها در صدد رفع موانع امنیتی و سیاسی هستند که مسلمانان از مشارکت فعال در عرصه سیاسی و مدنی باز می داشت.. اسلام‌گرایان در مصر و تونس می‌گویند ما موانع دعوت به اسلام را از میان برمی‌داریم، مردم خود به فطرت خویش انتخاب می‌کنند. ما روش زندگی محبت‌آمیز و دور از فساد و تبعیض و اختناق را پی می‌گیریم، مردم خود صراط مستقیم را می‌شناسند. ما با اسلام هراسی مقابله می‌کنیم چرا که تحت این نام چند ده حرکت‌های اسلامی را سرکوب و منزوی کرده اند. ما اسلام را به عنوان مرجع مهم قانون‌گذاری در نظر می‌گیریم. اما نهایتاً‌این مردم هستند که با مشارکت آزادانه در انتخابات، روش زندگی و نیز حاکمان خود را برمی‌گزیند

اینکه دین تا چه حد در تنظیم روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نقش ایفا کند موضوعی است که هم از لحاظ نظری چالش انگیز و شایسته بحث و بررسی است و هم از لحاظ عملی با ازمون و خطا تصحیح و تکمیل میشود. بر قراری تعادلی موزون و موفق بین آراء مردم و اهداف و ارزشهای دینی چالشی بنیادی است که به بصیرتی عمیق و اجتهادی مستمر نیاز دارد. به عبارت دیگر تامل در این جنبش ها می تواند برسش های مهمی را در نسبت بین آرا مردم و ارزش های دینی در میان عالمان و متفکران مطرح سازد.

چنانچه خاورمیانه که مهد ادیان بزرگ الهی است با دو عنصر مردم سالاری و دینداری آشتی کند و نقش مردم و ارزشهای دینی در تصمیم های کلان حکومتی مد نظر باشد می توان به اینده ای با ثبات برای منطقه و روابطی مبتنی بر احترام و همکاری متقابل با غرب و جامعه ای بر نشاط و همراه با معنویت امید داشت.

این تحولات شرایط مناسبتری را برای تعامل وتفاهم با غرب فراهم میآورد مشروط بر اینکه در غرب نیز نگرش و رویکرد تازه ای نسبت به مسلمان ایجاد شود. این مهم مستلزم پذیرش هویت دینی مسلمانان واحترام به ارزشها و کنش های انان به جای ترویج ارزشهای سکولاری وگذر از کلیشه انطباق ناپذیری ذاتی اسلام و مردمسالاری و قبول این واقعیت که در جوامع اسلامی، دینداری و مردم سالاری لزوما نافی یکدیگر نیستند. باید ازرویکرد رایج ومانوس در غرب مبنی بر تلازم "سکولاریسم ودموکراسی"، "دینداری و استبدادی" گذر کرد و پارادایم جدید مردمسالاری دینی رابرای شناخت بهتر این تحولات به کار گرفت.


90/2/22
7:0 عصر

جایگاه ایران و ترکیه در حل بحران سوریه

بدست فاضل در دسته

سیاست غرب و آمریکا در تغییر سریع رژیم بشار اسد در سوریه و حمایت ترکیه از آن، منجر به جبهه بندی جدید و تضعیف همکاری‌ها بین ایران و ترکیه در چارچوب صلح و امنیت منطقه ای می‌شود. تداوم چنین سیاستی به ضرر صلح و امنیت منطقه ای و بین المللی است.  

اشتباه غرب و ترکیه این است که تحولات سوریه را درست در جهت خلاف منافع ژئوپلیتیک و توازن قوای منطقه ای ایران پیش می‌برند. این سیاست، موضوع تغییر رژیم سوریه را به یک موضوع سیاه و سفید برای ایران تبدیل و بازیگران رقیب و دشمن ایران مانند عربستان سعودی و اسراییل را وارد صحنه کرده و نهایتا تغییر رژیم در سوریه را یک گام اساسی در افزایش فشار سیاسی بر ایران برای تغییر سیاست‌های منطقه ای و حتی سیاست هسته ای خود می‌بیند.

بازیگران رقیب با چنین سیاستی ایران را به عنوان مخالف اصلی اصلاحات در سوریه معرفی کرده و جهت اصلی بحران را به نوعی به موضوع سنتی و معمول در نزد رژیم‌های محافظه کار عرب و اسرائیل یعنی ضرورت جلوگیری از گسترش "نفوذ ایران" در منطقه وصل کرده اند. ایران هم ناچار به انتخاب از میان یکی از دو مسیر حفظ رژیم اسد یا مواجهه شدن با یک حکومت طرفدار غرب و اعراب محافظه کار در سوریه و به تبع به هم خوردن توازن قوا به ضرر خود شده است.

تضاد اصلی ایران با ترکیه در بحران سوریه بر حفظ منافع ژئوپلتیک ایران استوار است. سیاست منطقه ای ایران متمرکز بر تقویت "اتحادها و ائتلاف‌ها" با گروه‌ها و دولت‌های دوست در منطقه است. خروج ترکیه از موضع سنتی حزب "عدالت و توسعه"، یعنی تمرکز بر نقش میانجیگرانه یا به صفر رساندن مشکلات با همسایگان، و اتخاذ موضع جانبدارانه در بحران سوریه درست در مقابل سیاست منطقه ای ایران یعنی حفظ توازن قوای فعلی است.

از یک نگاه واقع گرایانه، آینده آرایش سیاسی حکومت سوریه، همانند اهمیت آن برای بازیگران رقیب، برای ایران از لحاظ حفظ و تقویت نقش منطقه ای، موازنه قدرت و تقویت جریان "مقاومت" بسیار مهم است. حتی مواضع روسیه هم از این لحاظ به سیاست ایران نزدیک است. برای روس‌ها ایفای نقش فعال در بحران سوریه فرصتی برای تقویت نقش منطقه ای و رقابت با حریف غربی در استقرار سپر دفاع موشکی در ترکیه بوده است.

مرز تضاد ژئوپلیتیک در روابط ایران و ترکیه در بحران سوریه "دخالت نظامی" از سوی ترکیه یا غرب است. البته ترکیه علی رغم سیاست‌های شعاری و سمبولیک، همچنان توانایی لازم برای اقناع افکار عمومی خود برای دخالت نظامی‌در سوریه را ندارد. بدون دخالت نظامی‌ترکیه هم احتمال حمله نظامی‌ناتو به سوریه کم است. شروع جنگ دیگری در خاورمیانه بدون مشروعیت لازم و اقناع افکار عمومی‌در سطح منطقه برای غرب مصیبت بار خواهد بود.

بعضی از دیدگاه‌های غربی این روزها ترکیه را برنده و ایران را به نوعی بازنده تحولات جهان عرب می‌پندارند. بحث اصلی آنها این است که مدل اسلام میانه رو یا سکولار ترکیه قابلیت پذیرش بیشتری در جهان عرب دارد. در مقابل مدل ایدئولوژیک ایران سازگاری کمتری با ماهیت "بهار عربی" دارد که اساسا جنبش طبقه متوسط است. اما برخلاف این دیدگاهها، میزان نقش و اهمیت ترکیه و ایران در تحولات جهان عرب هنوز کاملا مشخص نیست و بیشتر بستگی به سیاستهای آینده این دو کشور در منطقه به خصوص در سوریه و خواست مردم جهان عرب دارد.

تجربه نشان داده که جهان عرب در برابر پذیرش مدل "برادر بزرگتر" همچون مدل اسلام گرا یا سکولار ترکیه مقاومت خواهد کرد. اقشار مختلف سیاسی ترکیه خصوصا سکولارها هم اساسا با حضور جدی ترکیه در تحولات جهان عرب مخالفند و آن را فراتر از ظرفیت‌های واقعی سیاسی- ایدئولوژیک و اقتصادی این کشور می دانند. مدل ترکیه هر چند ممکن است مورد قبول بعضی از اقشار جوامع عربی باشد اما با چالش‌های جدی از سوی جریانهای ایدئولوژیک منطقه هم مواجه است.

 در مقابل ایران در کنار مفهوم "بهار عربی" که بر جنبه ضد استبدادی قیام‌های مردمی‌عرب تاکید دارد بر مفهوم "بیداری اسلامی" و جنبه آگاهی بخشی ملت‌ها هم متمرکز شده و همچنان بر نفوذ سیاسی-ایدئولوژیک خود بر بخش مهمی از عامه مردم جهان عرب می‌افزاید. اخیراً هم چندین کنفرانس مهم در همین زمینه با شرکت روشنفکران و رهبران جریانهای مهم جهان عرب در تهران برگزار شده است.

اما رقابت اصلی ایران و ترکیه بر تثبیت مدل‌های سیاسی خود نیست بلکه بر سر حفظ توازن قوا است. در چنین شرایطی سیاست غرب در ایجاد یک جبهه بندی جدید بین دو کشور به نفع صلح و امنیت منطقه ای نخواهد بود. چون این شکاف حتی بر سایر مسائل منطقه ای از جمله صلح و امنیت در افغانستان و عراق هم تأثیر خواهد گذاشت. نمونه آن برخورد نه چندان گرم ایران با اجلاس اخیر استانبول در مورد افغانستان است.

 بر عکس سیاست غرب، تاکید بر همکاری نزدیک ایران و ترکیه برای دستیابی به یک راه حل بینابینی برای حل فوری بحران سوریه چشم انداز مطمئن تری از صلح و امنیت منطقه ای را به همراه می آورد. در اینجا ترکیه می‌تواند با اطمینان دادن از عدم همکاری با هرگونه مداخله نظامی‌غرب در سوریه که به ضرر توازن قوای فعلی منطقه ای است یک قدم مثبت بردارد. ایران هم می‌تواند از نقش خود در مجاب کردن رژیم اسد به انجام اصلاحات عمیق و حرکت به سوی انتخابات آزاد استفاده کند. مقامات ایران هم بارها بر مذاکره با رژیم اسد برای انجام اصلاحات تأکید کرده اند. با این سیاست زمینه‌های لازم برای رسیدن به یک توافق پایدار در مورد آرایش سیاسی حکومت آینده سوریه و خواست واقعی مردم فراهم می‌شود.

 

 


89/11/24
12:57 عصر

روزشمار انقلاب مصر

بدست فاضل در دسته

 

نگاهی گذرا  بر تحولاتی که در کنار هم، موجب سرنگونی رژیم حسنی مبارک  شد؛ به عبارتی دیگر روزشمار انقلاب مصر.
 
25 ژوئن سال 2010: تظاهرات مردم اسکندریه در اعتراض به کشته شدن خالد سعید، مرد جوانی که بدست پلیس اسکندریه کشته شده بود. اولین خیزش مردم مصر که به اینترنت و شبکه های اجتماعی کشیده شد. تعداد نیروهای امنیتی بیش از تظاهرکنندگان بود.
 
17ژانویه 2011:  سه روز بعد از سقوط رژیم بن علی در تونس یک معترض مصری هم خود را آتش زد. آتش زیر خاکستر دوباره زبانه گرفت….
 
25 ژانویه: اولین تظاهرات بزرگ ضدحکومتی در قاهره. تعداد معترضان بیشتراز نیروهای امنیتی گزارش می شود.
 
28 ژانویه: تظاهرات میلیونی معترضان موسوم به “ جمعه خشم” بعد از برگزاری نماز جمعه. گروه های اصلی اپوزیسیون مانند اخوان المسلمین و محمد البرادعی هم به معترضان خیابانی پیوستند….دیگر تظاهرکنندگان به اصلاحات و مبارزه با فساد و بیکاری قانع نیستند. آنها یکصدا فریاد می زنند: مبارک برو….
 
ارتش خود را وارد ماجرا نکرده است و از دور نظاره گر اوضاع و تحولات است. مردم ارتشیان را برادر خطاب می کنند.
 
اولین سخنرانی مبارک در شامگاه جمعه خشم؛ او که سی سال است زمام امور را در دست دارد خطاب به معترضان به این نکته بسنده می کند: در انتخابات آتی نامزد نخواهم شد.
 
او عمر سلیمان را به سمت معاونت خود بر می گزیند، کاری که در طول این مدت نکرده بود.
 
مبارک از خشونت های اعمال شده در میدان تحریر دفاع می کند. اما معترضان نمی ترسند و میدان تحریر را ترک نمی کنند و می گویند تا وقتی مبارک در قدرت است آنها هم اینجا می مانند.
 
2 فوریه: برای اولین بار برخوردی بین طرفداران مبارک و مخالفان رژیم در میدان تحریر روی می دهد. ارتش فقط نگاه می کند و آدمهای مبارک سوار بر اسب و شتر به جان معترضان می افتند. 
 
7 فوریه: علیرغم دستور ارتش به ترک محل، معترضان میدان تحریر را در دست دارند و از جای خود تکان نمی خورند…. در مقابل عمر سلیمان می گوید که جامعه مصر برای گذار به دمکراسی آماده نیست. شامگاه تعداد معترضان بیش از هر زمان دیگری است و لحظه به لحظه بر تعداد آنها افزوده می شود….
 
پنجشنبه 10 فوریه: تظاهرکنندگان به جلوی ساختمان دولت رسیده اند. مبارک که چند روز پیش گفته بود فقط بخاطر ترس از هرج و مرج در قدرت می ماند، در تلویزیون ظاهر می شود و باز مواضع قبلی خود را تکرار کرد. مردم خشمگین تر شده اند.
 
جمعه11فوریه: بالاخره پس از 18 روز مقاومت خیابانی رژیم مبارک سقوط کرد. شادی بر لبهای مردم مصرجوانه زد.

 

منبع:  euronews


89/11/12
10:41 عصر

شمارش معکوس سقوط حسنی مبارک

بدست فاضل در دسته

سکانس  اول : سال 2001 میلادی ، خاورمیانه ، شرق ایران

کشور افغانستان که در مقایسه با دیگر همسایگان اطراف ما، بیشترین میزان تفاهم فرهنگی و تاریخی را دارد اما به همان میزان از لحاظ ایدئولوژیکی با ما فاصله داشت. طالبان حاکم بر این کشور بود که توسط دشمن دیگر ما یعنی آمریکا نابود شد و حکومتی به نام جمهوری اسلامی درافغانستان تشکیل شد. این هدیه ای بود برای ما از طرف دشمن.

سکانس دوم: سال 2003میلادی ، خاورمیانه ، غرب ایران

در غرب کشور ما،حکومتی  دیکتاتور و سنی مذهب وجود داشت که حاکم بر اکثریت مردم شیعه بود. بازهم این آمریکا بود که شر آن را از سر ما کم کرد و هدیه ای دیگر را ارزانی ما داشت. در آن کشور حکومتی تشکیل شده است که رئیس جمهور آن جلال طالبانی و نخست وزیر نوری المالکی! نزدیکترین یاران عراقی جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی8 ساله. آدم خیال می کند به وسعت کشورش افزوده شده است!!

سکانس سوم: سال 2011 میلادی ، خاورمیانه ، کشورهای عربی

اما این سکانس رنگ و بویی دیگر دارد. بازیگر اصلی این سکانس آمریکا نیست تا هدیه ای دیگر نصیب ما کند.

بازیگران این سکانس مردمانی گرسنه و خسته از دیکتاتورها هستند. آمریکا هرچه تقلا می کند تا نقش خود را بازیابد اما انگار جز سیلی مردم مسلمان چیز دیگری نصیبش نمی شود.

اسرائیلی ها به چشم خود می بینند که دارند بهترین غلام حلقه به گوش خود را از دست می دهند.

 اما شاید خبری بدتر از این در راه باشد...

شاید روزی برسد که اسرائیل از روی زمین محو شود... شاید که نه، حتما روزی می رسد که اسرائیل از روی زمین محو می شود.


89/10/14
3:22 عصر

خسی در میقات!

بدست فاضل در دسته

داشتم کتاب جلال آل احمد را می خواندم.

همون اثرش که خیلی معروفه...

آره!

"خسی در میقات"

خیلی جالبه، خجالت میکشم بگم تا به حال نخونده بودمش. عجیب دلکش و زیباست. جملاتش کوتاه در عین حال رسا. برخی از کلماتش قدیمی است آدم باید بشنید فکر کند که یعنی چی؟

نوشته بود "مختصری انگریزی می دانست" حالا نگو که منظورش انگلیسی است!!

حرف برای گفتن در موردش زیاد دارم فعلا گفتم تا شما هم برین دنبالش تا بعد...

البته من  چاپ 1346 دارم شاید چاپ 57 به بعدش کمکی کم شده باشه! آخه بعضی جاها توصیفاتی کرده که... بالاخره...

باشه تا بعد


89/10/14
3:6 عصر

هورا من اومدم!

بدست فاضل در دسته

خدایا شکرت که بعد از بیش از یکسال!! باز به وبلاگم تونستم سر بزنم.

حتما حتما باز می نویسم. از درونم، از رویاهایم، از زندگی ام، از هرچه که بخواهم. من آزادم.

آزادِ آزاد....

اما شاید نه اینجا، شاید رفتم بلاگفا یا شاید هم  wordpress، نمیدونم کجا. اصلا فعلا همین جا...


<      1   2   3   4      >